سیاست چین در قبال بحران روسیه و اکراین چگونه است؟

محمد توانا- کارشناس ارشد دیپلماسی اقتصادی

به‌ گزارش پایگاه خبری تحلیلی دنیای سرمایه‌گذاری آنلاین؛ اقتصاد چین یک اقتصاد بازار سوسیالیستی مختلط است که تا حد زیادی مبتنی بر سازمان‌های اقتصادی دولتی است، اما به کسب‌وکارهای خصوصی بی‌شمار و سرمایه‌گذاری خصوصی نامحدود اجازه کار و ترقی می‌دهد. دولت چین که از برنامه‌ریزی اقتصادی بهره می‌برد، حدودا از سال ۱۹۷۸ میلادی اصلاحات اقتصادی را آغاز کرد. اقتصاد این کشور در سال ۲۰۱۹ میلادی از نظر تولید ناخالص داخلی، دومین اقتصاد بزرگ جهان بود و در سال ۲۰۱۷ توانست از نظر تولید ناخالص داخلی بر پایه برابری قدرت خرید، رتبه نخست را در میان همه کشورهای دنیا به دست آورد. چین پرسرعت‌ترین اقتصاد بزرگ دنیا است، به‌طوری که در طول ۳۰ سال گذشته، میانگین سالانه ۱۰ درصد رشد را تجربه کرده ‌است. تا سال ۲۰۱۹ میلادی بخش عمومی چین ۶۳ درصد از کل اشتغال کشور را در اختیار داشت. صندوق بین‌المللی پول در سال ۲۰۱۹ چین را بر پایه درآمد سرانه در رتبه ۷۳ قرار داد. تولید ناخالص داخلی چین در ۲۰۱۹ معادل ۱۴/۳ تریلیون دلار (۹۹ تریلیون یوآن) بود. چین دارای منابع طبیعی به ارزش تخمینی ۲۳ تریلیون دلار است که ۹۰ درصد آن را زغال‌سنگ و عنصرهای خاکی کمیاب تشکیل می‌دهند. همچنین این کشور بیشترین دارایی بخش بانکی به ارزش ۴۰ تریلیون دلار (۲۶۸/۷۶ تریلیون یوآن) و ۲۷/۳۹ تریلیون سپرده را در اختیار دارد. چین چهارمین مرکز جذب سرمایه‌گذاری خارجی، یازدهمین کشور سرمایه‌گذار مستقیم خارجی در کشورهای دیگر و دومین کشور دنیا از لحاظ شمار میلیاردرها است، به‌طوری که مجموع ثروت آن‌ها به ۹۹۶ میلیارد دلار می‌رسد. این کشور عظیم‌ترین ذخیره ارزی خارجی به مبلغ ۳/۱ تریلیون دلار را در اختیار دارد. به‌طور تاریخی نیز چین یکی از قدرت‌های اقتصادی عظیم دنیا در طول دو هزاره گذشته میلادی بوده ‌است.

نکته مهم و قابل توجه در حوزه دیپلماسی سیاسی چین که حوزه اقتصادی را نیز تحت تاثیر قرار داده، این نکته است که بحران اوکراین فراتر از منازعه میان روسیه و اوکراین، به یک بحران بین‌المللی با نقش‌آفرینی بازیگران مختلف تبدیل شده است. سیاست چین به عنوان یکی از قدرت‌های بزرگ جهانی در قبال این بحران و تنظیم روابط با روسیه و غرب اهمیت زیادی دارد. در این نوشتار کوتاه به این سوالات می‌پردازیم که چین چگونه با این بحران برخورد کرده است؟ آیا نظم محتمل جدید جهانی یا تغییرات نظم جهانی موجود، منتج از بحران اوکراین مطلوب چین است؟ آیا این بحران برآمدن چین در صحنه بین‌المللی را تسریع می‌کند؟

در بحران اخیر نگاه هر دو طرف درگیر، یعنی غرب و روسیه به چین بوده است. برای هر دو طرف، فوق‌العاده مهم است که چین چه موضعی می‌گیرد و چه سیاستی را اتخاذ می‌کند. در این بحران، عمل و بی‌عملی چین هر دو اهمیت دارد. در یک جمله، نقش چین را در این بحران می‌توان این‌گونه خلاصه کرد: «نقش مهم، نقش‌آفرینی غیر مهم». چین نقش بالقوه مهمی داشته و دارد و موضع یا عمل او فوق‌العاده مهم است، ولی در بحران اوکراین نقشی حاشیه‌ای و غیر مهم ایفا کرده است.

شی جینپینگ، رییس جمهور چین در سخنرانی‌های خود در سال‌های اخیر و در چارچوب اندیشه‌های خود درباره نظم جهانی و نقش و سهم چین در آن، بارها گفته بود که چین می‌خواهد با بقیه کشورها برای مدیریت جهانی و ساخت جامعه‌ای جهانی مبتنی بر سرنوشت مشترک همکاری کند. در این راستا چین اقداماتی هم انجام داده بود، اما در این بحران، پکن بر سر یک دوراهی بزرگ درباره آن ارزش‌ها از جمله (نفی تجاوز سرزمینی) و واقعیت‌های موجود قرار گرفت. بحران اوکراین آزمونی هم برای این ادعای شی جینپینگ و هم آزمونی فوری برای ادعای «مشارکت بدو محدودیت» با روسیه در بیانیه ۴ فوریه شی و پوتین در جریان سفر پوتین به پکن بود. چینی‌ها در هر دو آزمون شرایط دشواری را تجربه می‌کنند. از سوی دیگر، این بحران و پیامدهای آن، درس‌های دشواری برای چین در مساله تایوان و سیاست آینده چین در قبال آن داشته و بر خلاف برخی گمانه‌زنی‌ها، این بحران فرصتی برای چین در خصوص تایوان ایجاد نکرده است.

اما شاکله ذهنی رهبران چین درباره نظم جهانی چیست؟ به مدت دو هزار سال، رهبران چین کشور خود را یکی از بازیگران برتر جهان می‌دانستند. جالب آنکه در طول دو هزار سال از زمان سلسله چین تا سقوط امپراتوری با سلسله چینگ، امپراتوران چین خود را حاکمان جهان می‌دانستند، گرچه هرگز امپراتوری جهانی نساختند. این جهان‌بینی چین-محور، تا حد زیادی نگرش چین به حاکمیت جهانی را شکل داده است. می‌دانیم که افول و سرانجام سقوط امپراتوری چین در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم و تحولات بعدی تا تاسیس چین کمونیست، نفوذ چین در صحنه جهانی را برای یک و نیم‌قرن محدود کرد، ولی رویای بازیابی نفوذ و قدرت جهانی همواره با چین همراه بود.

در دو دهه گذشته چین به عنوان یک قدرت بزرگ مجددا ظهور کرده است. پکن در تلاش است، مرکزیت خود در نظام بین‌الملل و نهادهای حاکمیت جهانی را بازیابی کند. رییس جمهور چین خواهان آن شده که قواعد و هنجارهای جهانی، منعکس‌کننده ارزش‌ها و اولویت‌های چین هم باشد. این کشور استراتژی دوگانه‌ای در قبال حاکمیت جهانی دارد. در واقع دوگانه و دوراهی که چین در بحران اوکراین با آن مواجه شد، مسبوق به یک سابقه دوگانه و تضاد فلسفی در کلیت سیاست این کشور هم هست. چین از آن دسته از هنجارها و نهادهای بین‌المللی که با اهداف و هنجارهای او همراهی دارد، حمایت می‌کند (بانک جهانی، سازمان جهانی تجارت، موافقت‌نامه پاریس) ولی در مسائلی که چین با هنجارهای جهانی زاویه دارد (مثل حقوق بشر)، پکن تلاش می‌کند تا آن هنجارها را تضعیف کند یا هنجارها و الگوهای جایگزین را تقویت نماید؛ مثلا (هنجارهای در حال شکل‌گیری حاکمیت اینترنت و حاکمیت سایبری). از دهه قبل و در ادامه تلاش‌ها جهت اصلاح نظم بین‌المللی، پکن حتی به تاسیس نهادها و هنجارهایی تحت تسلط خود اقدام کرد که ابتکار «یک کمربند، یک راه» از مهمترین آن‌ها بوده است. در این چارچوب چین در عرصه جهانی هم رویکرد تدافعی داشته (مثل مساله تایوان و حقوق بشر و تمامیت ارضی) و هم رویکرد تهاجمی مبتنی بر نظم منصفانه‌تر و عادلانه‌تر را پیگیری کرده است. چینی‌ها بر این گزاره تاکید دارند که نقش و سهم آمریکا باید به نفع نقش و سهم چین کاهش یابد، اما نکته مهم این است که چین در شرایط فعلی خواهان تغییر کلی نظم جهانی نیست، زیرا رهبران این کشور معتقدند که چین برای چنین شرایطی مهیا نیست.

از همان ابتدای بحران اوکراین، به‌رغم نوعی سرگردانی اولیه، بحث‌ها و اختلافاتی در هیات حاکمه، تصمیم چین مشخص بود و آن اینکه کنار هیچ‌کدام از روسیه و غرب نایستد. یک اولویت راهبردی چین در سال‌های اخیر این بوده که با قدرت‌های دیگر اتحادهایی را به‌عنوان مفرّی برای فشارها و ائتلاف‌سازی آمریکا علیه خود شکل دهد، ولی همزمان ترجیح مهم در شرایط فعلی، یک نظم چندگانه با حضور چین، روسیه، اروپا و آمریکا است. چینی‌ها اعتقاد دارند که قد و وزن قدرت‌های فعلی به ویژه آمریکا باید تنظیم شود تا این نظم متوازن تا آینده قابل پیش‌بینی تداوم یابد. تحلیل چین این است که آمریکا در چارچوب بر هم زدن این شاکله متوازن، در حال دمیدن بر آتش اوکراین است. در بحران اوکراین، چین در محکوم کردن روسیه، کنار آمریکا نایستاد، اما منفعت او در کنار روسیه ایستادن هم نیست. چینی‌ها نمی‌خواهند در یک جنگ سرد جدید، هم قطار روسیه شوند. نکته مهم اینکه تحلیل و ارزیابی چینی‌ها در این بحران یک سیر تکاملی هم داشت و به تدریج و با سیر تحولات دچار دگرگونی شد. مهمترین تحول این بود که صداهای هیجانی و تندرو در داخل چین به تدریج محو شدند. از سوی دیگر، چین ملاحظه منافع اقتصادی و راهبردی با اروپا را هم دارد. برای پکن فوق‌العاده مهم است که اروپا در سیاست آسیایی و ضدچینی آمریکا با او همراه نشود. شی و وانگ یی وزیر خارجه در گفت‌وگو با مقامات اروپایی بارها بر نقش بی طرف خود در بحران اوکراین تاکید کرده‌اند. موضع چین در این بحران متاثر از مساله حاکمیت هم هست. پکن نگرانی‌های جدی از تجزیه‌طلبی در سرزمین خود دارد و نگران تشدید سیاست حمایت تسلیحاتی آمریکا از تایوان هم است.

برآیند همه این ملاحظات، شکلی از همبستگی سیاسی با روسیه در این بحران و نه اتحاد سیاسی بوده است. چراغ سبز به رسانه‌ها برای حمایت تمام عیار تبلیغاتی از روسیه در چین مشهود است، اما در حمایت عملی اتفاق چندانی نیفتاده است. چین به شدت به دنبال اجتناب از این تله بوده تا مجبور شود، بین روسیه و غرب یکی را انتخاب کند. البته غربی‌ها هم تلاش کردند او را در چنین وضعیتی قرار ندهند و موضع آن‌ها درباره نقش چین بیشتر شعاری بوده است؛ مثلا (آمریکا چین را به حمایت تسلیحاتی از روسیه متهم کرد.) به‌رغم فشارها در داخل و خارج که از پکن می‌خواهد سیاست خود در قبال روسیه را بازنگری کند، چرخش اساسی در سیاست این کشور محتمل نیست. از یک‌سو، رها کردن روسیه و یا چسبیدن به آن، مهمترین چالش امنیت ملی چین، یعنی آمریکا را حل نمی‌کند و از سوی دیگر، تحولات سیاسی داخلی در شرایط حساسی است. کنگره بیستم حزب کمونیست در پاییز آینده در پیش است و تثبیت سنت‌شکنی تاریخی و آغاز سومین دوره رهبری شی، برای او و حزب اهمیت فوق‌العاده دارد. شی باید برای پیشبرد آرام این هدف، موفق جلوه کند و در حال حاضر بحران اوکراین، چالش‌های اقتصادی داخلی و چالش کرونا و قرنطینه شهرها، او را دچار آشوب ذهنی کرده است. در واقع، چین از لحاظ داخلی در شرایطی نیست که یک چرخش عمده را در مورد هیچ سیاستی تحمل کند. شرایط سیاسی کنونی، جای هیچ‌گونه ریسکی برای پکن نمی‌گذارد. در عین حال بحران اوکراین، به هرحال منافعی برای چین داشته است. این بحران، آمریکا را در معمای تمرکز بر سیاست روسی یا سیاست چینی قرار داده که به نفع چین است. از سوی دیگر، یک روسیه ضعیف شده با جنگ و تحریم، اما نه شکست‌خورده و منکوب، برای چین مطلوب است. چنین روسیه‌ای تبدیل به شریک تابع و کوچک‌تر چین و از نظر اقتصادی وابسته به آن می‌شود.

وضعیت شکننده روسیه در جنگ، معادلات چین را تا حدی تحت تاثیر قرار داده، ولی معادلات بلندمدت را خیلی متاثر نخواهد ساخت. (مطلوب چین در روسیه وابسته به لحاظ اقتصادی و دارای منابع غنی). فارغ از بعد دیپلماتیک و تبلیغی، چین کار چندانی برای روسیه نکرده و به جای تلاش برای نجات روسیه از تحریم‌ها، تلاش داشته در حاشیه امن باشد و در عین حال از تحریم‌ها انتقاد کند، ولی تردیدی نیست که در شرایط دشوارتر، چین لااقل می‌تواند جای تنفسی را برای اقتصاد روسیه باز بگذارد. درس مهم و تلخ بحران اوکراین برای چین با مشاهده نوع واکنش غرب در قبال روسیه، این بوده که برگرداندن تایوان با استفاده از اهرم قدرت و زور در آینده نزدیک ممکن نیست. چین از نمایش انسجام اروپا و آمریکا در این بحران به شدت دچار آشوب و اضطراب شده است. پیوند اروپا و آمریکا در مقابل چین که در تلاش‌های بایدن در چارچوب سیاست ایندو-پاسیفیک ممکن نشد، اینجا تحقق یافته و این یک کابوس برای چین است. درس دیگر با نگاه به آینده، این است که پکن اقدامات برای استقلال بیشتر از نظام‌های مالی، فناوری و منابع غرب را سرعت خواهد بخشید و سرانجام درس سوم اینکه چین از اشتباهات روسیه در صحنه نبرد، دیپلماسی، جنگ اطلاعاتی و جنگ اخلاقی درس خواهد گرفت.

به‌طور خلاصه، چین خواهان تغییر نظم موجود بین‌المللی متاثر از بحران اوکراین نیست و آمادگی لازم برای چنین تحولی هم ندارد. بر هم خوردن نظم موجود به نفع یک طرف، برای پکن ناخوشایند است. خود چین هم ناشی از این تحول نمی‌تواند جهش شگرف در مسیر خیزش خود داشته باشد، زیرا بحران اوکراین همزمان فرصت‌ها و تهدیدهایی برای پکن داشته است. به نظر نمی‌رسد، بحران به تسریع خیزش چین کمک کند، چراکه این کشور آماده پذیرش هزینه‌های لازم برای چنین روندی نیست. نهایتا نگارنده بر آن است که در مورد بینش و معادله‌خوانی چین در این بحران اغراق شده است و گرچه همه طرف‌های بحران، نگاه به چین داشته‌اند، اما پکن نتوانسته بازیگری تاثیرگذار و تحول‌ساز در این صحنه باشد.

انتهای‌پیام/

پایان پیام./

به این مطلب امتیاز دهید.
تبلیغات