عبدلی جسارت نوشتن را به ما داد

عارف واحد ناوان:صادقانه اعتراف می کنم که از مردن نمی ترسم، اما یک اعتراف دیگر هم بدهکارم: از بیهوده مردن می ترسم. علی عبدلی در ۷۲ سالگیمرد و این شتر یک روزی بی‌هیچ تردید دم در خانه همه ما خواهد خوابید. خوشا به حال استاد دکتر علی عبدلی که بیهوده نمرد. کتاب هانوشت. شعرها سرود، داستان‌ها تعریف کرد و ماجرها بر او گذشت.

روزگاری من دانشجو بودم؛ در رشته‌ای که روابط بین‌الملل نام دارد. دکتر حسین احمدی، یکی از اساتید با سواد ما بود. او مامور انجامپروژ ه‌ای پژوهشی در قفقاز شد که خروجی آن پروژه چندین مقاله علمی پژوهشی به‌ویژه کتاب وزین « تالشان » است. کتابی که وزارتامور خارجه آن را منتشر کرد.

آن روزها بیشتر از این روزها جنب‌وجوش داشتم و همین انرژی و البته مختصر آشنایی‌ام با تاریخ و زبان منطقه قفقاز، عاملی شد تااستاد گیلک زبان ، در میان همه دانشجوها من را به‌عنوان همکار دانشجو با خود به قفقاز ببرد. سفر بسیار خوبی بود. من دو ماه (یکماه به همراه استاد در تابستان و یک ماه به تنهایی در زمستان ) در منطقه قفقاز بودم.

آن زمان آخرین سالی بود که علیرضا بیگدلی سفیر ایران در جمهوری آذربایجان بود. بیگدلی بعدها در قبرس و ترکیه سفیر شد وهم‌اکنون معاونت کنسولی وزارت امور خارجه است. بیگدلی دیپلماتی  باهوش و علم دوستی است. آن روز استاد را به گرمی پذیرفت وبهترین امکانات را در اختیار ما قرار داد.

در آخرین روز اقامتم در باکو، در یک روز بسیار سرد، به رسم ادب برای سپاسگزاری از حمایت‌های فراوان آقای سفیر از رییس دفترشوقت ملاقات خواستم. دقایقی بسیار گرم و صمیمی با هم حرف زدیم. محور حرف‌هامان علی عبدلی بود. از من پرسید علی عبدلی چگونهآدمی است؟ و من در وصف عبدلی سخن‌ها گفتم نهان.

پرسید چند سال است که او را می‌شناسی؟

گفتم من اصلا ایشان را ندیده‌ام و آقای سفیر در حالی‌که شگفت‌زده به نظر می‌رسید، با تحکم پرسید که تو آدمی را که هرگز ندیده‌ایچگونه اینچنین با حرارت تایید می کنی؟! آنجا بود که با خونسردی هرچه تمام‌تر پاسخ دادم که من سعدی، حافظ و مولویرا همندیده‌ام اما آثارشان را خوانده‌ام.

در ادامه گفتم که اگر چه به علی عبدلی انتقادهایی وارد است، اما او کسی است که در رودخانه‌ای که کسی نمی‌دانست عمقش چقدراست، پرید. عبدلی سنت‌شکنی جسور است.

سفیر که با دقت به حرف‌هایم گوش می‌داد، ناگهان سوال دردناکی پرسید: پس چرا هرکس اینجا می‌آید عبدلی را به باد انتقاد می‌گیرد؟

گویا آن روز خدا بیشتر از هرروز دیگر با من یار بود. بی.درنگ جواب دادم؛ کسانی از او انتقاد می‌کنند که خود حتی یک خط مطلبننوشته و یک جلد کتاب نخوانده‌اند. بعلاوه ۱۴ هزار سوره، آیه و حدیث قابل استناد درباره حسادت داریمتردیدی نیست آنها به عبدلیرشک می‌ورزند.

از سفیر خداحافظی کردم. به ایران برگشتم. از قضای روزگار درست یک هفته بعد علی عبدلی وارد باکو می‌شود و نزد علیرضا بیگدلیمی‌رود. سعدی شیرین سخن چه خوب گفته است که «هنرمند هر کجا که رود قدر بیند و در صدر نشیندبیگدلی به عبدلی بالاترینسطح احترام را می‌گذارد ، امکانات رفاهی لازم را برایش فراهم می‌کند و ماجرای دیدار با من  را برایش می‌گوید.

می‌گویند اولین برخورد خیلی مهم است و من وقتی برای نخستین بار علی عبدلی را در کتاب‌فروشی‌اش در رضوانشهر دیدم، بسیار موردلطف و محبت ایشان قرار گرفتم. دستان من آن روزها برای نوشتن می‌لرزید. عبدلی جسارت نوشتن را به من و فرزندان تات‌ها و تالشانداد. من تا آخرین لحظه عمرش برای او حرمت استادی قائل بودم و در بسیاری از موارد از او کمک فکری می‌گرفتم. استاد دکتر عبدلیمُرد، اما بیهوده نمرد. نام  او جاویدان جغرافیایی فرهنگی ایران است.

پایان پیام./

1/5 - (1 امتیاز)
تبلیغات